قلمــ ِ شیدا

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

به یاد دارم پسری را که هنگام تولد ، نفس نداشت ، دکتر ها جواب ش کرده بودن ، امیدی نبود ، هیچ امیدی 

 مادر به ارباب متوسل شد ... همگی منتظر بودند تا پسر را از بخش خارج کنند ، امــــــــا ...  حسین  کار خودش را کرده بود ، بچه "هق" کوچکی کرد ، ...


مادر نام نوزاد را "حسین" گذارد ...


ولی آخر چرا ؟

شاید روزی بفهمد ، خودش میگوید لیاقت بهشت را نداشته ، گفته ند برگردد ... ، می ترسد ، می ترسد از اینکه فردا روزی شرمنده زندگی دوباره اش باشد ، پیش ارباب سر بر نیاورد .. 


خاک کربلا در خود بغض ی دارد ، به وسعت تاریخ ، وکربلاییان را تو به مثابه فرشتگانی مپندار که دیگر خلق نمیشوند! هر کس را عاشورایی ست و قربانگاهی ؛ نبرد حق بر باطل ، نبردی ست پایان ناشدنی ، دل خوش مدار به عبور از بحران ! بحران برای ما روزی ست که پیغام تبریک برای باراک بنویسند ... 


این شبها برای هم دعا بفرمایید، برای مردم غزه ؛  دعا مالیات ندارد .

پ.ن:  تشابه اسمی "پسر" با نویسنده گمراهتان نکند.


۱۰ مداد موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۱۲:۰۰
سید حسین


 السلام علی جون بن حوی ...


"جون" کسی ست که حضرت علی (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند ، غلام برای کمک او به ربذه رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه بازگشت و در خدمت امیرالمؤمنین(ع) بود. بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن(ع) و سپس به خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمد. 

...

جون در روز عاشورا خدمت امام (ع) رسید و از آن حضرت(ع) اجازه نبرد خواست. اما امام(ع) به او اذن جهاد ندادند و به جون فرمودند: " تو از جانب ما مأذونی و بیعت از تو برداشته شده است تو برای عافیت همراه ما آمده ای، خود را در مشقّت مینداز"
 او خود را بر قدم های امام (ع) انداخت و در حالی که پاهای آن حضرت (ع) را می بوسید، می گفت: "من در راحتی باشم و در سختی شما را تنها بگذارم؟ به خدا سوگند هر چند که بوی بدن من بد، و رنگم سیاه است؛ ولی امام بزرگواری چون شما بوی مرا خوش و بدنم را مطهر و رنگ روی مرا سفید می کند و به بهشتم مژده می دهد. بخدا سوگند که از شما جدا نگردم تا خون سیاه من با خون شریف شما آمیخته گردد"،

 بعد از آن امام(ع) به او اجازه جهاد دادند ...

 

او کارزار سختی کرد و بیست و پنج نفر از سپاه دشمن را به خاک انداخت. 

تا این که بر اثر جراحات وارده بر زمین افتاد. در این هنگام، ابا عبدالله الحسین(ع) بر بالینش آمد و در حق او این گونه دعا فرمود: " اللّهم بیّض وجهه، و طیّب ریحه و احشره مع الأبرار، و عرّف بینه و بین محمّدٍ(ص) و آل محمّدٍ(ص)؛ پروردگارا! سیمایش  را سفید، و بوی او را خوش گردان، و با ابرار و نیکان محشورش فرما، و او را با محمد(ص) و آلش، آشنا و معاشر گردان." 



  صلی الله علیک یا ابا عبدلله


پ.ن 1 : یه فایل صوتی ست ، گوش دهید ، ضرر نمیکنین ؛ خدای خیر دهد آن کسی  که لینک ش را داد ... لینک

پ.ن 2 : خرده نگیرید  چرا قبل از  محرم ، این پست زده شد ، حاصل حال خراب دیشب مان بود با پس زمینه صوت بالا ...

پ.ن 3 : برگرفته از سایت پژوهشکده باقر العلوم (ع)

پ.ن 4 : عنوان برگرفته از قیدارِ رضایِ امیرخانی بود ، الله یحفظه .


۱۲ مداد موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۱ ، ۱۲:۰۰
سید حسین