میدل آف دِ سان ...
بـ خاطر دارم در دوران راهنمایی اتفاق نادری برای من و یکی از دوستان افتاد ، اتفاق ش بماند که چه بود ، ولی جالبی ش آن بود که جمع کثیری از بزرگترهایمان به اشتباه دوست داشتند همان اتفاق برایشان بیفتد ، ولی همیشه همین گونه است ، اتفاق های خاص برای آدمهای خاصی می افتد که هیچ وقت نمیخواهندشان! ، و الان که بر فرض به اشتباه بخواهیم دیگر آن اتفاق نمی افتد ... به عبارت دوستان آشیخ مان ، همان این دنیا محل آزمایش است مثلا ...
خب ؛ و اما بعد ... نمیدانم من این گونه هستم یا هر دانشجویی اینگونه است یا هر آدمیـ که یک بار به مـِحنت بیفتد و اِمتـَـحـَـنـَـ شود این گونه ، که آخرین امتحان دوران تحصیلش(ترم ش) سخت ترین امتحان ش میشود ... نه حس خواندن ی برایمان مانده است ، نه حس نخواندن حتی!
و جالب تر آنکه همیشه از دیرباز با فرا رسیدن ایام امتحانات، آن حس آدمــِــ فرهنگی بودنمان گــُل میکرد و عاشق خواندن کتابهای غیر درسی و برنامه های فرهنگی می شدیم!
ریشه آن هم بر میگردد به دهه شصتی بودن و فوتبالهای محلاتی که دقیقاً در اوج امتحانات همیشه پایه هایمان در کوچه پلاس! و آماده برای هر گونه فعالیت بزمی و رزمی بودن و با آمدن تابستان و اتمام امتحانات گویی کأن لم یکن شیئ مذکورا میشد و یابو پر نمیزد در همان میلان! ،
پ.ن1: شاهان کم التفات به حال گدا کنند ؛ ما شاهمان ولی مدل ش فرق میکند ...
پ.ن2: فرا رسیدن ماه ربیع الاول، ماه ازدواج خیلی ها، مبارک ، ما که بخیل نیستیم :دی
پ.ن3: ز خر خوانان عالم هر که را دیدم غمیـــ دارد ، دلا خو کن به مشروطی که آن هم عالمی دارد #الکی
پ.ن4: تقریبا ذکری از عنوان موضوع نشد که بشه ، انشالله دفعه بعد :دی
1- اون تیترتون یعنی چی ؟!
2- یادم نمیاد تو کل تحصیلم به طور مستمر بیش از یک ساعت درس خونده باشم :D
3- کی قراره عروس بشه ؟! یا داماد؟!! مشهدین؟ جواب سریع و شفاف لدفن