استحاله وبلاگی
نان به خون جگر درآوردن از شعف بال و پر درآوردن
سالها توی مرغداری ها از تن مرغ پر درآوردن
مثل یک خر به گل فرو رفتن و ادای بشر درآوردن
سالها در کنار یک نجار میخ از پشتِ در درآوردن
مدتی هم کنار یک قناد نخ و مو از شکر درآوردن
پیش یک نعلبند ناوارد نعل از پای خر درآوردن
شهره بودن کنار یک جراح به نخاع از کمر درآوردن
با سبد آب تا حلب بُردن پنبه از گوش کر درآوردن
به گدایی به روستا رفتن چیزی از برزگر درآوردن
چون گدایان شهر سامرا خرج از رهگذر درآوردن
بعد یک عمر جنگ و خونریزی از نفر بر نفر درآوردن
تن سپردن به خفت و خواری پول با دردسر درآوردن
نان خود با تحرّک موزون از طریق کمر درآوردن
یا به محض عبور یک خودرو از چراغ خطر درآوردن
هندوانه فروختن با شرط هی بــِـبــُـرّ و بِـــبــَــر درآوردن
با درآوردن پدر از خود گاهی از خود پدر درآوردن
بعد یک هفته کار طاقت سوز لقمه ای مختصر درآوردن
و به رغم شکست در هر کار هی ادای ظفر درآوردن
در ستاد حوادث ناجور از ته دره خر درآوردن
و ادای حمایت از مردم با حقوق بشر درآوردن
مثل یک برده، کفش و جوراب از پای شیخ قطر درآوردن
یا که در سیرک ها صدا از خود مثل یک جانور درآوردن
در میادین شهر با اسفند چشم از "بدنظر" درآوردن
ماهی خشک در دهان بردن بعد یک هفته تــَـر درآوردن
به خدا بیشتر شرف دارد به معاش از هنر درآوردن !
ناصر فیض
پ.ن: ذهن آدمی که خشک شود ، ناچاراً به کپی پیست های ادبی سوق داده میشود ، نخطه.
دامنی گر چاک شد در عالمِ رِندی چه باک؟!
رند باید چیز دیگر را نگهداری کند!!